این ضربالمثل، در توصیف سرنوشت جمهوری اسلامی ایران، بیش از هر زمان دیگری صادق است. هنوز جوهر امضای حاکمیت تازه خشک نشده بود که آتش جنگی خانمان سوز با عراق شعله ور شد؛ جنگی که با شعار ایدئولوژیک «راه قدس از کربلا میگذرد» نه فقط جغرافیای سیاسی منطقه را درنوردید، بلکه به آرزوهای مردمی که برای آزادی و عدالت برخاسته بودند، خیانت کرد. نیم میلیون کشته و زخمی، میلیاردها دلار خسارت، و نابودی زیرساختها، تنها بخشی از بهای این ماجراجویی نظامی بود که در قالب «صدور انقلاب» توجیه میشد
نظامی که خمینی بنیان نهاد، از همان ابتدا به جای ساختن ایران، در فکر رسیدن به اسرائیل بود. پروژهای که نه بر پایه منافع ملی، که بر اساس رؤیاهای ایدئولوژیک فرامرزی شکل گرفت و با مرگ او نیز متوقف نشد. علی خامنهای، جانشین وی، همان مسیر را با شدت و تمرکز بیشتر ادامه داد. محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری که با حمایت بیت رهبری بر مسند نشست، با صراحت از حذف اسرائیل از نقشه جغرافیا سخن گفت و عملاً چهره واقعی سیاست منطقهای جمهوری اسلامی را آشکار ساخت
در تمام این سالها، منابع عظیم نفت و گاز ایران نه در خدمت توسعه و رفاه ایرانیان، که در مسیر تجهیز و تأمین مالی گروههای نیابتی در لبنان، عراق، غزه، سوریه و یمن هزینه شد. خامنهای و ساختار تحت فرمانش، به جای توسعه داخلی، سیاست خود را بر «دشمنسازی» بنا نهادند؛ تا آنجا که شعار «مرگ بر…» نه فقط یک فریاد سیاسی، که ستون فقرات ایدئولوژی نظام شد. در چنین فضایی، دستیابی به انرژی هستهای نه برای توسعه، بلکه به عنوان اهرم بازدارندگی در پروژه «حفظ نظام» دنبال شد؛ همان اصلی که خمینی آن را «اوجب واجبات» خوانده بود
اکنون باید پرسید: آیا چنین مسیری، چیزی جز تداوم بحران، جنگ و تنش را در پی دارد؟
مردم ایران، دهه هاست که با فقر، تحریم، اختناق و فساد ساختاری دست و پنجه نرم میکنند، بیآنکه جز شعار و دشمنی، دستاوردی واقعی از حاکمان خود دیده باشند. حتی در آخرین دور از مذاکرات با ایالات متحده، افشای ذخایر اورانیوم با غنای بالا و وجود تأسیسات مخفی، همراه با ادعای سرقت اسناد از اسرائیل، بار دیگر جهان را در آستانه جنگی تازه قرار داد
در چنین فضایی، فجایع انسانی نیز بیپاسخ ماندهاند؛ از جمله شلیک موشک توسط یگان هوافضای سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی که تنها دقایقی پس از برخاستن از فرودگاه تهران سرنگون شد، نمونهای تلخ از آنچه یک حکومت در حق مردم خود میتواند روا دارد، وقتی که «نظام» را بر انسان ترجیح میدهد
حدود ساعت سه بامداد روز جمعه 23 خرداد با حملات اسراییل تمام معادلات ایران و جهان بهم ریخت در حالی که بسیاری از تحلیلگران سیاسی تصور می کردند که اگر اسرائیل بخواهد حمله کند پس از روز یکشنبه که قرار بوده دور دیگری از مذاکرات نمایندگان ایران و آمریکا صورت گیرد انجام خواهد داد. بدیهی بود که اگر بر این اساس ارتش اسراییل می خواست عمل کند نشان می داد که بسیار آماتوری عمل می کند. آخوندهای حاکم نیز با پاسداران خود باور داشتند که اسرائیل فعلا وارد عمل نمی شود. خنده دارترین کاری که رژیم کرد این بود که قصد داشت جنگ روانی راه بیندازد و چندین روز مدعی شده بود : عوامل ما به سری ترین مدارک دولت اسرائیل از داخل اسرائیل دست پیدا کرده ایم و مراکز مخفی آنها را کشف کرده ایم و اگر مورد حمله قرار بگیریم ما نیز به این مراکز مخفی حمله می کنیم
ارتش اسرائیل حرفه ای ترین عمل را درساعت سه بامداد جمعه انجام داد ، به شدت نیروی دفاعی رژیم را دچار شوک کرد و از طرفی عملیات موساد که منجر به کشته شدن چندین مقام نظامی رژیم ، در واقع هرگونه مقابله را خنثی کرد و خامنه ای دچار وحشت مضاعف شد
گیجی و شوک خامنه ای همین قدر کافی است که او برای جایگزین کردن حسین سلامی برای فرماندهی کل سپاه پاسداران و جایگزینی محمد حسین باقری در ستاد مشترک نمی دانست چه کسانی را بگمارد! نخست احمد وحیدی را فرمانده سپاه کرد و ساعاتی بعد پشیمان شد و پاسدار محمد پاکپور را فرمانده کل سپاه پاسداران کرد. این نکته نیز قابل تامل است که خامنه ای در خلاء موجود یک نیروی ارتشی حبیب الله سیاری را به عنوان رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح منصوب کرده در حالی که قبلا رئیس این ستاد همیشه از اعضای سپاه پاسداران بوده است. اگر اسراییل تاکتیکی که در مورد حزب الله لبنان به کار بست در مورد رژیم هم به کار ببرد حکومت خامنه ای با خلاء نیرو روبرو می شود و اگر هم افرادی وفادار به خامنه ای باشند بخشی از آنها می ترسند که قبول مسئولیت کنند. چرا؟ پاسخ ساده است: اسرائیل با همین تاکتیک از نظر روانی مهره های وفادار به خامنه ای را از کنار او دور خواهد کرد زیرا کشتن آنها قطعی می شود.
اما مردم از نظر روانی در چه شرایطی هستند؟ آیا دچار وحشت شده اند؟ با وجود صداهای مهیب در نیمه شب در تهران و دیگر شهرها ، مواضع مردم چیست؟ هر چند بخشی از مردم که اخبار سیاسی را عمیق توجه نمی کنند ولی دچار نگرانی شده اند که مبادا تجربه موشک باران زمان عراق تکرارشود و خانه های مسکونیشان ویران شود و مردم عادی کشته شوند ، اما بخش بزرگی از مردم از حملات اسراییل ابراز شادمانی می کنند و نفس راحت می کشند. به هلاکت رسیدن مهره ای مانند «حاجی زاده» که دستور پرتاب دو موشک به هواپیمای مسافربری اکراین در سال 1398 را داده بود ، کار کمی نبوده ، این انتقام کمی نسبت به آن جنایت بزرگ است
رژیم ایران به احتمال زیاد ، چنانچه حملات اسرائیل ادامه پیدا کند دست به یک کار جنون آمیز می زند تا احساسات عمومی را نسبت به اسرائیل جریحه دار کند وبتواند افکار عمومی را به سمت اطلاع رسانی خودش جلب کند
شاید از نظر غربی ها این ترفند کثیف ، عجیب و ناممکن جلوه کند ، اما از نگاه ما که ماهیت این رژیم را بخوبی می شناسیم این امر غیر ممکن نیست بلکه احتمالش بسیار زیاد است. حکومتی که هواپیمای مسافربری می زند ، باعث سقوط هواپیمای فرماندهان نظامی در مهر سال 1360 در حوالی تهران می شود، حتی باعث سقوط هواپیمای حامل احمد کاظمی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و تعدادی دیگر می شود ، به دست خودش طرح کشتن احمد خمینی یا هاشمی رفسنجانی را می ریزد و اجرا می کند و حرم امام هشتم در مشهد را منفجر می کند و گردن مجاهدین خلق می اندازد ، خب هیچ بعید نیست این طرح ابلهانه را اجرا کند تا بتواند نوعی نفرت علیه اسرائیل و کمی تمایل و سمپاتی
نسبت به خودش به وجود آورد
همین روزپزشکیان ، ناگهان دستور محدود شدن اینترنت می دهد؟ دادستان رژیم هشدار می دهد که خبرهای واقعی منتشر نشود؟ و وزیر کشور دولت پزشکیان نیز شروع به تهدید کردن می کند و می گویند از خانه ها خارج نشوید و حرف نزنید؟!
موضوع خطرناکتر دیگر اینکه ، خامنه ای مانند خمینی در اواخر عمرش ناگهان دستور قتل عام زندانیان را بدهد. این بسیار خطرناک است